آخرین خبرها

او یک مادر است؛ روایتی از زن گیلانی که قامتش زیر بار زندگی خم نشد

او یک مادر است؛ روایتی از زن گیلانی که قامتش زیر بار زندگی خم نشد

آستانه اشرفیه- روایت زندگی «نرجس شجاعی حکایت زنی است که در شش‌سالگی جای مادر نشست، پس از پدر ستون خانه شد و سال‌ها بعد در سخت‌ترین شرایط صاحب هشت فرزند شد.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها- کوثر اشرافی: از لحظه‌ای که انسان پا به دنیای خاکی می‌گذارد، خداوند فرشته‌ای زمینی را کنار او می‌گذارد؛ فرشته‌ای که بی چشم‌داشت رشدش می‌دهد، مراقبش می‌شود، عطر مهرش را در تمام روزهای زندگی او می‌پراکند و شاید بیش از همه، عشق را تا مرزهای ناشناخته‌اش می‌کشاند. این فرشته نه بال دارد و نه در آسمان‌ها سیر می‌کند؛ او یک مادر است.

اما میان مادر بودن و مادری کردن فاصله‌ای است که تنها در عمل معنا پیدا می‌کند؛ فاصله‌ای که با کلمات پر نمی‌شود و فقط در زندگی زنانی دیده می‌شود که همه وجودشان را وقف دیگری کرده‌اند. زنانی که روزهایشان در رنج و شانه‌هایشان در مسئولیت شکل گرفته، اما هنوز وقتی نام مادر می‌آید، چشم‌هایشان برق می‌زند.

در این گزارش، روایت زندگی یکی از همین زنان را می‌خوانید؛ زنی از دل روستاهای آستانه‌اشرفیه، با دستانی چروک‌خورده اما قلبی پر از نور. نامش نرجس ناصر فقیه شجاعی است؛ زنی که زندگی برایش آسان نگذشت، اما او هرگز از پا ننشست.

او یک مادر است؛ روایتی از زن گیلانی که قامتش زیر بار زندگی خم نشد

آغاز قصه؛ کودکی‌ای که خیلی زود تمام شد

صورتش پر از خطوط زندگی است؛ چین‌هایی که هرکدامشان انگار خاطره‌ای دارند. نگاهش آرام است اما ژرف؛ چشم‌هایی که پیش از آن‌که لب باز کند، قصه می‌گویند.

نرجس، کوچک‌ترین دختر خانواده‌ای هفت نفره بود. ته تغاری ریش‌سفید روستا، دختری که شاید همه فکر می‌کردند قرار است در ناز بزرگ شود؛ اما سرنوشت برای او مسیری دیگر نوشته بود.

وقتی فقط شش سال داشت، مادرش را از دست داد. از همان روز، کودکی نرجس تمام شد و بار یک خانه روی شانه‌های ظریف او نشست. خانه‌ای که برایش بزرگ بود، مسئولیت‌هایی که برای سنش سنگین بود، اما قلبی داشت که به اندازه یک زن بالغ می‌فهمید.

در گیلان، کار و فصل معنا ندارد. کشاورزی، زن و مرد نمی‌شناسد؛ زمین همیشه منتظر دست‌هایی است که آن را زنده نگه دارد. نرجس نیز از همان کودکی، در کنار درس زندگی، درس کار کردن را آموخت. پا به پای پدر، پای ثابت زمین و شالیزار بود.

همه‌کسِ پدر

بعد از رفتن مادر، نرجس نه فقط دختر کوچک خانه، بلکه تکیه‌گاه پدر شده بود. پدری که سرفه‌های ممتدش خبر از بیماری داشت و آهسته آهسته از توان می‌افتاد. نرجس اجازه نمی‌داد پدر طعم تنهایی را بچشد؛ او هم مادر خواهران و برادرش شده بود و هم دست و دل پدر.

اما بیماری پدر مجال نداد؛ روزی رسید که پدر، در واپسین نفس‌ها، دست‌هایش را بر زمین گذاشت و دعایی در گوش نرجس خواند که تا ابد در ذهنش حک شد: «دست به خاک بزنی طلا شود»

پدر هم رفت و نرجس ماند؛ دختر جوانی که هنوز دنیایی ندیده بود اما مسئولیت یک خانه و سرپرستی دو برادرزاده بر دوش او افتاد.

او یک مادر است؛ روایتی از زن گیلانی که قامتش زیر بار زندگی خم نشد

قاصدی که خبر عشق آورد

زندگی‌اش میان زمین و بچه‌ها می‌گذشت، تا اینکه خبر از دلدادگی رسید؛ قاصدی دور، نوید ازدواج داد. خواهرش که می‌دانست نرجس سخت دل می‌دهد، مهمانی کوچکی ترتیب داد تا این دو جوان بی‌خبر از پیش با هم روبه‌رو شوند.

نرجس پذیرفت اما شرطی مهم گذاشت: تا آخرین لحظه عمر، از یتیمان نگهداری کند و داماد شرط کرد که زندگی‌شان در شهر باشد؛ توافقی که آغاز زندگی مشترکشان شد.

خانه‌داری، کشاورزی و مادری؛ شانه‌هایی که خم نمی‌شود

نرجس تازه عروس بود اما زمین کشاورزی پدر و خانه روستایی رهایش نمی‌کرد. هنوز دلش در روستا بود؛ هنوز مادر خانواده و فرزندان برادرش بود. بین شهر و روستا در رفت و آمد بود؛ گاهی با دستان پینه بسته، گاهی با دلی که زیر بار مسئولیت سنگین بود اما خم نمی‌شد.

در همان روزهای امید، خداوند در وجودش جان تازه‌ای قرار داد؛ اما این شادی دوام نیاورد. پیش از آنکه پنج ماه بگذرد، نوزادش را از دست داد. غم بزرگی بود ولی برای زنی چون نرجس، پایان راه نبود؛ ایستاد، همان‌طور که همیشه ایستاده بود.

پسری به نام علیرضا؛ بازگشت زندگی

چند ماه بعد دوباره لطف خدا شامل حالش شد. او صاحب پسری شد؛ علیرضا. با آمدن او، شادی دوباره به چهره نرجس برگشت. بچه را با چادر پشت می‌بست و همراه یتیمان و کارهای خانه به شالیزار می‌رفت.

حالا سختی‌ها بیشتر شده بود اما مهر مادر، زانوانش را محکم می‌کرد؛ با هر افتادن «یا علی» می‌گفت و دوباره بلند می‌شد.

هشت فرزند و یک دنیا عشق

سال‌ها گذشت و خداوند، در کنار فرزندان برادرش، هشت فرزند به نرجس عطا کرد. همه را در آغوش پرمهر خود بزرگ کرد؛ با رنج، با دعا، با عشق و با صبری که تنها در وجود مادران بزرگ دیده می‌شود.

او بود که لباس دامادی بر تن پسر برادرش پوشاند. او بود که دختر برادرش را راهی خانه بخت کرد. او بود که اجازه نداد کودکان یتیم، هیچ‌گاه احساس کمبود کنند.

شاید این همان شیرینی سرنوشت بود؛ سرنوشتی که بعد از سال‌ها رنج، لبخندی آرام بر لبان این مادر نشاند.

اما حتی وقتی فرزندان قد کشیدند و پر و بال گرفتند، نرجس هیچ‌گاه رهایشان نکرد. مادر بودن، پایان ندارد؛ مادر حتی در پیری هم سایه‌اش را روی سر فرزندان نگه می‌دارد.

فصل تلخِ صبوری و ایمان

در کنار تمام این سختی‌ها، نرجس بارها طعنه‌های آشنا و غریبه را شنید؛ سخنانی که گاه سنگین‌تر از رنج کار و کشاورزی بود. اما او فقط سکوت می‌کرد. سکوتی که نه از ضعف، بلکه از ایمان می‌آمد؛ ایمانی که سال‌ها در دلش ریشه دوانده بود و او را سرپا نگه می‌داشت.

پسرم امانت خدا بود

سخت‌ترین فصل زندگی نرجس جایی بود که پسر بزرگش را در یک حادثه رانندگی از دست داد. ضربه‌ای که برای هر مادری کمرشکن است، اما نرجس باز هم ایستاد. اشک ریخت اما خم نشد و فقط یک جمله گفت؛ جمله‌ای که نشان می‌داد ریشه‌هایش در ایمان چقدر عمیق است: پسرم امانت خدا بود؛ تا این سن دست من سپرده شده بود.

این جمله برای اطرافیان تلخ بود، اما برای نرجس حقیقتی روشن؛ حقیقت مادری که یاد گرفته حتی در دل درد هم به خدایی تکیه کند که هیچ‌گاه تنها رهایش نکرد.

به قدر صبر، بلا و رحمت

می‌گویند خداوند به قدرِ صبر، بلا می‌دهد اما به قدرِ بلا نیز رحمت می‌فرستد. شاید این صبوری، همان دعای پدر در لحظات آخر عمرش بود؛ همان روزی که دستانش را بر خاک گذاشت و گفت: دست به خاک بزنی طلا شود و همین دعا شد سرمایه نرجس در تمام فراز و فرودهای زندگی؛ سرمایه‌ای که او با آن توانست دخترکان دیروز و مادران امروز را بدرقه کند و برای نسل‌های آینده راهی روشن بسازد.

فردایی روشن

زندگی نرجس شجاعی تنها روایت یک مادر نیست؛ روایت زنانی است که از سرزمین شمال تا دورترین نقاط جنوب، با مهر و رنج و دستان پینه‌بسته خود نسلی ساختند که آینده‌ساز این سرزمین‌اند. مادرانی که فاطمه وار تربیت کردند؛ یک روز فرزندانی در لباس خدمت، روزی دیگر فرزندانی در رخت شهادت و همیشه در قامت انسان‌هایی که ستون این سرزمین‌اند نرجس یکی از همین مادران است؛ زنی که با صبر و ایمان، هشت فرزند را در دشوارترین شرایط پرورش داد؛ زنی که رنج را به مهر تبدیل کرد و مادری را نه در سخن، بلکه در عمل معنا بخشید.

او یک مادر است؛ روایتی از زن گیلانی که قامتش زیر بار زندگی خم نشد

مادری که خودش بهترین پاسخ است

قصه زندگی نرجس شجاعی، تنها روایت یک زن سخت‌کوش گیلانی نیست؛ روایت زنی است که در دل سخت‌ترین شرایط، زیر بار مسئولیت‌هایی که حتی برای یک مرد هم سنگین است، خم نشد و هشت فرزند را در آغوش گرفت و بزرگ کرد.

همین تجربه زیسته، او را به یکی از زنده‌ترین نمونه‌های «جوانی جمعیت» تبدیل کرده است؛ زنی که بدون شعار و بدون تریبون، در عمل نشان داده است که مادر بودن فقط یک وظیفه نیست، یک قدرت است؛ قدرت ساختن، زنده نگه داشتن و امید بخشیدن.

در روزگاری که گفتگو درباره «جوانی جمعیت» به یکی از دغدغه‌های مهم کشور تبدیل شده، زندگی نرجس پاسخی است بی هزینه، زنده و ملموس. اگر قرار باشد برای این حوزه الگو معرفی کنند، او خود یک الگوست؛ زنی که با وجود فقر، تنهایی، از دست دادن پدر و مادر، سرپرستی یتیمان و فشار کار کشاورزی، نه تنها از آوردن فرزند نترسید، بلکه با عشق مادرانه‌اش هشت فرزند را پرورش داد.

مادرانگی او نه از رفاه آمد، نه از شرایط آسان؛ از ایمان، صبر، توکل و عشق آمد؛ و همین است که روایتش را ارزشمند می‌کند.

نرجس شجاعی درست در همان جایی قرار گرفته که «جوانی جمعیت» به آن نیاز دارد: زنی که معنای سختی را می‌شناسد، اما معنای کم نیاوردن را بهتر بلد است؛ زنی که ثابت کرده است مادر بودن محدود به رفاه و شرایط ایده‌آل نیست؛ مادر بودن انتخابی است که گاهی از دل خاک، از میان رنج و از عمق محرومیت شکوفه می‌دهد.

مادر؛ فرشته‌ای که روی زمین راه می‌رود

قصه زندگی نرجس، قصه‌ای آشنا است؛ قصه زنانی که کمتر دیده می‌شوند اما بنیاد خانواده و جامعه بر شانه‌های آنان استوار است. زنانی که هرچند نامشان را بر سردر هیچ جایی نمی‌نویسند، اما در قلب و جان نسل‌ها جاودانه‌اند.

او یک زن گیلانی است؛ زنی که مادرانگی را با مردانگی درهم آمیخت؛ زنی که نه شکایت کرد، نه کم آورد؛ زنی که تمام عمرش تجلی «اَلجارَ ثُمَّ الدّار» بود؛ زنی که اگرچه بارها شکست، اما هر بار ایستاد، دوباره ساخت و دوباره جان بخشید و شاید همین کافی است که بگوییم: او یک مادر است.

کد خبر 6685300

  • نه در میدان جنگ، نه در لباس رزم؛ زن بودند و آماج موشک صهیونی!

  • پدر اولین شهید سلامت: دخترم عاقبت بخیر شد

  • «اسلحه مادری» ماجرای یک عشق مادرانه است/ خانواده به وسعت یک کشور

  • تلگرام خبرگزاری زیر خبر
  • تلویزیون آن
  • مریدی: سهم بانوان در مدیریت میراث فرهنگی فارس افزایش می‌یابد

  • او یک مادر است؛ روایتی از زن گیلانی که قامتش زیر بار زندگی خم نشد

  • اتابک به کاشان سفر کرد

  • کرامت زن موتور محرک پیشرفت جامعه می‌شود

  • مادر یعنی زنی که همیشه برای همه وقت دارد، جز برای خودش

  • وزیر کشور برای بهره‌برداری از چند پروژه عمرانی و صنعتی وارد یزد شد

  • امام خمینی معمار تمدن نوین اسلامی در عصر غیبت بود

  • گردنه‌های کهگیلویه و بویراحمد زیر برف و سنگ؛رانندگان با احتیاط برانند

  • ساپینتو در واکنش به اعتراض داوری: قضاوت با مردم + عکس

  • صنعت بدون تحقیق و توسعه می‌میرد؛ تفاهم‌نامه برای حل مشکل مالیاتی صنعت

  • اعتراف بی‌سابقه رئیس میز فلسطین در اسرائیل درباره قدرت موشکی ایران

  • گردنه بیژن دنا به دلیل بارش برف مسدود شد

  • اولین تصاویر شهدای حادثه تروریستی منطقه لار زاهدان

  • واکنش ترامپ به توقیف نفتکش در سواحل ونزوئلا: تصاویر آن منتشر می شود

  • پهپاد شاهد؛نوآوری ایرانی که غول‌های نظامی جهان را به کپی‌برداری واداشت

  • ونزوئلا توقیف نفتکش توسط آمریکا را دزدی دریایی خواند

  • رسانه پاکستانی: تهران میزبان نشست منطقه‌ای با حضور همسایگانش می شود

  • افزایش اعتبار و شارژ کالابرگ دهک‌های اول تا سوم از شنبه

  • خلاصه بازی استقلال ۱-۱ ملوان؛ شاگردان ساپینتو متوقف شدند

  • رئیس جمهوری پیشین بولیوی بازداشت شد

  • روزنامه‌های ورزشی چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۴

    روزنامه‌های ورزشی چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۴

  • روزنامه‌های اقتصادی چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۴

    روزنامه‌های اقتصادی چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۴

  • روزنامه‌های صبح چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۴

    روزنامه‌های صبح چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۴

  • ایمپلنت دندان
  • استعلام شرکت با کد ملی
  • آلپاری
  • تبلیغات گوگل ادز
  • فروش خودرو کارکرده
  • خرید دستگاه تصفیه آب
  • تبلیغ در گوگل
  • چاپ کارت ویزیت
  • سرور اچ پی
  • تور شفق قطبی اقساطی
  • خرید دام زنده
  • مهرینو
  • تهران تایمز
  • روزنامه آگاه

همچنین ببینید

طرح ملی یاس با محوریت آموزش‌های مهارت‌های نجات و تاب آوری برگزار شد

مشهد- رئیس سازمان جوانان هلال‌احمر گفت: طرح ملی یاس با محوریت آموزش‌های مهارت‌های نجات و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *